شعر و متن عاشقانه
جوانی ام به هوای تو بی خیال گذشت
ز عمر وعده ی تو سالیان سال گذشت
به بی خیالی خود هرشبانه می خندم
شبانه های من اینگونه بی خیال گذشت
هزار حرف گره خورده ماند در دل من
و دست وپنجه دل خسته در جدال گذشت
چقدر پرسش من بی جواب ماند از تو
چقدر تاب دل آرام وبی سوال گذشت
امید را نتوان از رواق سینه زدود
اگرچه عمر به ناکامی و ملال گذشت
به رنگ آبی عشق تو لحظه های شبم
به شعر حافظ و دلشوره های فال گذشت
نمانده ای که مرا صاحب کمال کنی
دریغ ازآن همه عمری که بی کمال گذشت
خوشم که عمر به یاد تو مهربان سر شد
اگرچه تلخ وهرچند بی وصال گذشت
نوشته شده در دوشنبه 88/1/10ساعت
1:7 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |